ما و حقوق و مولانا امروز بیست و هفتم آذرماه هست.روز عرس !روزی که منتسب به *مولانا *است!
چه اشکال دارد در میان این همه روزهایی که به بسیاری منتسب است روزی هم به* جلال الدین محمد*افتخار کند .
روزی که مریدانش برای رفتنش از عالم خاک به عالم جان به فرمانش عزا نگرفتند و بلکه شادی کردند و سماع.
کمتر کسی اینچنین با روح انسان و با جان ادم بازی می کند؛فراز و فرودهایش ،عشق بازی هایش با شمس تبریزی ،غم ها و شادی هایش ،حکایت های از نی اش ،مرده بودن و زنده شدنش،پشت و پا زدنش از هرچه رنگ تعلق ،ناله های شبگیرش و شعرهایش و شعرهایش و شعرهایش..
بیشتر مولوی بخوانیم .اهل مثنوی خشن نیست،اهل مداراست ،اهل دوست داشتن همه ی موجودات است چه برسد به انسان.اهل مثنوی ظلم نمی کند ،ستم نمی ورزد .
مولوی و عرفانش ،مولوی و شعرهایش میتواند پاک کند تمام زنگارهایی که بر روحمان نشسته است از بازی های سیاسی و حقه های زندگی و بشورد دردهای مصنوعی دلهایمان را و ما را با درد واقعی دردمند سازد که چه درد خوشی!.
غزلهایش میتواند به تلطیف زمختی قواعد حقوق کمک کند وگرنه خسته میشویم و له میشویم زیر بار این همه استدلال حقوقی که البته چوبین است و شکننده درنهایت.
بیشتر مولوی بخوانیم.
تا دیر نشده بیشتر از شعرهایش بخوانیم.روحمان نیاز دارد به او ،به طربش ،به غمش،به شوقش،به نیازش و به نازش.
تا دیر نشده بیشتر مولانا را بنوشیم و از صهبای او و شمس سرمست شویم
سید احمد حبیب نژاد/بیست و هفتم آذرماه 96 /روز عرس